ﻫﺪﻑ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺎﻧﻮﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﮐﻦ ﻣﺨﺘﻠﻒ !!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ : ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﻮﻫﺮ
ﺷﺒﻬﺎﯼ ﻗﺪﺭ : ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﻮﻫﺮ
ﺷﺒﻬﺎﯼ ﺍﺣﯿﺎ : ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﻮﻫﺮ
ﻣﺘﺮﻭ : ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﻮﻫﺮ
ﺍﻣﻮﺯﺵ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ : ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﻮﻫﺮ
ﺳﯿﺰﺩﻩ ﺑﺪﺭ : ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﻮﻫﺮ
رفتن به مهمونی ها وشستن ظرف ها،در حالی که تو خونه خودشون دست به سیاه و سفید نمیزن:پیدا کردن شوهر
ﻓﯿﺲ ﺑﻮﮎ : ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﻮﻫﺮ
ﺧﻮﻧﺪﻥ ﮐﺎﻣﻨﺘﻬﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺖ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ : ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﻮﻫﺮ
ﮐﺎﻣﻨﺖ ﺍﻋﺘﺮﺍﺿﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺯﯾﺮِ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺖ ؛ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ
ﺟﺒﻬﻪ ﮔﯿﺮﯼ : ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﻮﻫﺮ
نظرات شما عزیزان:
سوزان 
ساعت15:22---27 فروردين 1394
mهی بابا 
ساعت14:14---7 مهر 1393
همیشه راهی برای خنده هست
بخند بخند
دنیا ارزش غم نداره
ღ♥ღDokhtarBahariღ♥ღ 
ساعت9:54---22 شهريور 1393
اِحـسآسَـم رآ نمـي فـروشَـم
حتـي بـه بآلاتَـريـن بَـهـآ
ولــي ……
آنگـونــه کِـه بـِـخوآهَــم خَــرج مـي کُنَـم …
بَــرآي آنـــي کِــه لآيــِق آن هَســـت ِ … !!!
مونا و محمد 
ساعت21:32---20 شهريور 1393
سلام وبلاگ زیبایی داری به منم سربزن با تبادل لینک موافق بودی تو وبلاگم بهم خبر بده که لینکت کنم
vahid 
ساعت16:32---13 شهريور 1393
raha 
ساعت15:33---2 شهريور 1393
فک کنم ما حتی آبم بخوریم میگید پیدا کردن شوهر.
پاسخ:اره دیگه خخخخ
حمید 
ساعت16:23---7 تير 1393
سلام خسته نباشی دمت گرم داداش عالی بود
Roro 
ساعت20:55---31 خرداد 1393
غم عشق 
ساعت16:27---26 خرداد 1393
حتما بخون خیلی قشنگه پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت در محلات شهر، خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد، تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند. با این حال وقتی دختر جوانی در را به رویش گشود، دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت: هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم. پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از شما تشکر می کنم. پسرک که هاروارد کلی نام داشت، پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس می کرد، بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد. سالها بعد... زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری منتقل شد. دکتر هاروارد کلی برای مشاوره در مورد وضعیت این زن فراخوانده شد. وقتی او نام شهری که زن جوان از آنجا آمده بود شنید، برق عجیبی در چشمانش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد کرد هر چه در توان دارد، برای نجات زندگی وی بکار گیرد. مبارزه آنها بعد از کشمکش طولانی با بیماری به پیروزی رسید. روز ترخیص بیمار فرا رسید. زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود. او اطمینان داشت تا پایان عمر باید برای پرداخت صورتحساب کار کند. نگاهی به صورتحساب انداخت. جمله ای به چشمش خورد: همه مخارج با یک لیوان شیر پرداخته شده است. امضا دکتر هاروارد کلی زن مات و مبهوت مانده بود. به یاد آنروز افتاد. پسرکی برای یک لیوان آب در خانه را به صدا در آورده بود و او در عوض برایش یک لیوان شیر آورد. اشک از چشمان زن سرازیر شد. فقط توانست بگوید: خدایا شکر... خدایا شکر که عشق تو در قلبها و دستهای انسانها جریان دارد. آرزوتوازخدابخواه،بعدآیه زیروبخون:بسم الله الرحمن والرحیم لاحول ولاقوه الابالله العلی العظیم،این پیاموبه 9نفربفرست آرزوت برآورده میشه،باور نمیکردم واقعاقبول شداگه پاک کنی ونفرستی خداآرزوتوقبول نمیکنه ساعتتونگاه کن ببین 9دقیقه بعد1اتفاق خوشحالت میکنه
ساغر 
ساعت16:04---21 خرداد 1393
شبهای قدر و شبهای احیا چ فرقی دارن ؟؟؟ اونوقت